مریمم


سلام به وبمون خوش آمدید

 

منتظر نظرات خوب شما هستیم

این جا ناراحتی ممنوع است

این جا لبخند بزنید تا من این گل رو تقدیم شما کنم

وبرای شما شعر های دسته جمعی بخونم

و این کادو را هم به شما بدهم

انجا همرو لینک می کنم به شرط آن که من رو هم لینک کنید

این جا دعوا ممنوعه

و حرف های بی ادب هم ممنوعه 

خوب من رفتم 

دارم میرم

ممنون... 

دونفرم هستیم

اینم منم اسمم مریم بوس بوس

مريم هستم

سلام دوستاي گل و خوب و عزيز  😻❤️🙌🏿 

دوستان اين پيج منه و خانم يكتا يه أدمين بود كه ما به يك مشكل خورديم و از هم جدا شديم 🙌🏿 و من فقط اين پيج و اداره ميكنم ❤️🙌🏿

یکتاهستم:)

همین تو ...
همین تو که حتی فکرش راهم نمیکنی
میتوانی دلیل حال خوب جمعه های یک نفر باشی ....
خودت را دریغ مکن ..
.

.

.عید همگی مبارک امیدوارم  همگی سال خوبی داشتته باشین .

یکتاهستم:)

باور کنید اگر چشم‌هایش را می‌دیدید
تا آخر عمر برای تمام شعرهایتان
قافیه داشتید..

#علی_قاضی_نظام


تیک تاک تمام ساعت ها
تاک تیک دقیق مرگ من است
روبه صفر زمان تماشا کن حرکت ثانیه شمارم را
نه به تقویم اعتقادی نیست
فصل فصلم به زرد معتقد است....
#علیرضا-آذر

حالِ كودكى را دارم
كه گفتى همين جا بمان،
زود برميگردم...
چند سالى ميگذرد جانم
همان جا مانده ام...
كودك است ديگر،
همه چيز را باور ميكند
#علی قاضی نظام

یکتاهستم:)

خودمانیم رفیقان
به کسی برنخورد!
هر هوسی را به غلط
#عشق حسابش کردیم..

.

.

.

لبخندهای تو را
باید به رخ مونالیزا کشید!
وقتی که می‌خندی
به سرم می‌زند شغلم را عوض کنم
نمی‌دانی چه لذتی دارد
برای تو دلقک بودن..

یکتاهستم:) متنا طولانیه ولی پیشنهاد ویژه میدم بخونین :)

کتاب شعرِ استاد شهریار دستم بود .
داشتم همینجوری شعراشو صفحه به صفحه میخوندم ، الحق و الانصاف که همشون معرکه بودن !
امّا هیچ کدوم نمیتونستن روحمو ارضا کنن ؛ انگار دنبال شعری میگشتم که تا حالا نخونده بودمش اما میدونستم چیه ...
همینجوری که ورق میزدم رسیدم به این بیت :
" تو شدی مادر وُ من با همه پیری پسرم "
تِق ...
صدای فندکِ سیگارم همزمان شد با بسته شدنِ کتاب .

.

.

.

دیگر به راستی می‌دانم که درد یعنی چه...
درد به معنای کتک خوردن تا حد بیهوش شدن نبود. بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیه زدن در داروخانه نبود. درد یعنی چیزی که دلِ آدم را در هم می‌شکند و انسان ناگزیر است با آن بمیرد بدون آنکه بتواند رازش را با کسی در میان بگذارد، دردی که انسان را بدون نیروی دست و پاها و سر باقی می‌گذارد و انسان حتی قدرت آن را ندارد که سرش را روی بالش حرکت دهد.

.

.

.

بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !


در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید


یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !


با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !


اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید


یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم


رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.

یکتاهستم:)

مخاطب نداااره:)

.

.

.

دستم به هیچ کاری نمی‌رود
مگر به گرفتن دستت

فکرم به هیچ سمتی نمی‌رود
مگر به لحظه‌ی خندیدنت

دلم به هیچ چیز راضی نیست
جز به داشتنت

نه دستت هست
نه می‌خندی
نه دارمت
خودت حساب کن
باران هم می‌بارد

یکتاهستم:)

سلااااااااااام  دوستان فقط خواستم بابت کامنتاتون تشکرکنم فدای همتون

عاشقتونم سه دفعه

یکتاهستم:)

تب کرده ام
هذیان برایت مینویسم
مغزم پر است
 از فکرهای اشتباهی !
بگذار حالت را بپرسم
 گرچه دیر است
عالیجناب شعرهایم:)
رو به راهی ؟؟! 

.

.

.

بی‌مهابا بغلم کن
وسط مردم شهر!
بخدا عشق
به رسوا شدنش می‌ارزد..

.

.

.

بعد تو خاطره یک ریز به من خندیده
بعد از آن فاجعه، پاییز به من خندیده

بعد از آن فاجعه پاییز زمین گیرم کرد
گفته بودم که غمت.. آه غمت پیرم کرد!

لیلی‌ات هرشب و هرروز دلش زارت بود
توی این کافه و آن کافه به دنبالت بود

لیلی‌ات مرد شده، مردِ بدم می‌بینی!؟
به خودم بعد تو هی ضربه زدم می‌بینی!؟

لیلی‌ات مرد شده، اشک به چشمانش نیست
حلقه‌اش گم شده انگار به دستانش نیست

 

 

 { ωـلامتے בـפֿـتراااااااااااااا } 
  
 میگלּ בـפֿـترا ایלּ رפּـزا اصלּ بـہ پـωـرا اعتماـב نـבارن.


 میگלּ בـפֿـتراے امرפּـز همـہ عصبے פּ بـבاـפֿـلاـᓆ شـבن. 


 میگלּ בـפֿـترا בیگ مث ᓆـبلنا פـال פּ פــפּـصلـہ نـבارלּ


 .میگלּ בـפֿـترا בیگـہ اـפــωـاـωـاتے نمیشن. 


 یڪًـے میگـᓅـت בـפֿـترҐ בـפֿـتراے ᓆــבیم......


 رᓅـیـᓆـҐ میگـᓅـت בـפֿـتراے امرפּـزے همش بلـבלּ آرایش  ڪًـنن. 


 ωـڪًــפּـت ڪًـرבҐ בهنҐ باز نشـב ڪًــہ بگҐ


 یـہ בـפֿـتر غمشـפּ پشتـہ آرایش پنهـפּـלּ میڪًـنـہ


 .نشـב بگҐ בـפֿـتراے امرפּـز בاغـפּـنלּ چـפּـלּ בنیاے امرפּـز اـפּـنا رפּ בاغـפּـלּ ڪًـرבـہ


 .یاـבҐ رᓅ ڪً بگҐ اگ בـפֿـتراے ᓆــבیҐ פֿــפּـب بـפּــבלּ פּـاـωــہ ایלּ بـפּــב ڪً مرבایے ᓆــבیمҐ פֿــפּـب بـפּــבن. 


 یاـבҐ رᓅ بگҐ چـہ تـפּــᓆـعے בارے از בـפֿـترے ڪً از اعتماـבش ωــפּ اـωـتـᓅـاـבـہ شـבه؟؟؟


 ωـلامتے בـפֿـترا ڪً مرב بـפּــבنـפּ بیشتر از פֿـیلے مرבا  بلـבن... 
 


 פּـلے همیشـہ بایـב ωـڪًــפּـت ڪًـنن! 


 بازҐ یاـבت نره:ـבـפֿـترها ᓅـریاـב نمیزننـב!